سفینه نجات

پند و اندرز ازامام‏ حسن عسگرى

1)     سخاوت اندازه‏اى دارد كه اگر از آن بيشتر شود اسراف است و احتياط اندازه‏اى دارد كه اگر از آن بيشتر شود ترس است و صرفه‏جويى اندازه‏اى دارد كه اگر از آن بيشتر شود، بخل است و شجاعت اندازه‏اى دارد كه اگر از آن بيشتر شود بى‏باكى است.

2)     در ادبت همين بس كه از آن چه از غير خودت نمى‏پسندى، بپرهيزى.

3)     از هر تيزهوش ساكن و خاموش بر حذر باش.

4)     اگر اهل دنيا تعقّل مى‏كردند، دنيا خراب مى‏شد.

5)     بهترين برادرانت كسى است كه بدى‏ات را به او از ياد ببرد.

6)       آن دشمنى ضعيف‏ترين نيرنگ را دارد كه دشمنى‏اش را آشكار كرده است.

7)     نيكويى چهره، زيبايى ظاهرى و نيكويى خرد، زيبايى باطنى است.

8)     آن كه با خدا انس يابد، از مردم بگريزد.

9)     آن كه از روى مردم پروا نكند، از خدا هم پروا نكند.      

10) پليدى‏ها در اتاقى نهاده و كليد آن، دروغ قرار داده شد.

11)    هر گاه دل‏ها با نشاطاند، (علم و معرفت) را به آنها واسپاريد و هر گاه گريزان‏اند، آنها را واگذاريد.

12) آن كه پارسايى، خوى او و احسان، زيورش باشد ستايش نيكو را از دشمنانش به يارى گيرد و در پناه ياد كرد نيكويش از خرده‏گيرى ايمن بماند.

13)  بخشش كريم، تو را محبوب او مى‏كند و بخشش فرومايه نزد او خوارت مى‏سازد.

14)   هنگامى كه قضاى (الهى، خواه ناخواه) واقع مى‏شود، پس گريه و زارى براى چيست؟

15)  نوشته‏اى به خط ايشان پيدا شد كه در آن چنين نوشته بود: بى‏گمان قلّه‏هاى حقيقت را با گام‏هاى نبوّت و ولايت فتح كرديم و هفت (طبقه) آسمان را با چراغ‏هاى فتوّت روشن نموديم. ما شيران كارزار و باران رحمتيم، در اين دنيا، شمشير و قلم و در آن دنيا، پرچم ستايش و دانش به دست ماست، فرزندانمان خلفاى دين، هم پيمان يقين، چراغ امت‏ها و كليد كرامت‏اند. موسى كليم آن‏گاه به زيور انتخاب آراسته شد كه ما وفايش را يافتيم و (عيسى) روح القدس در ميان آسمان سوم از نوبر باغ‏هاى ما چشيد و پيروان مايند كه نجات يابنده و پاكيزه‏اند. ما را مددكار و نگهدارنده و عليه ستمكاران، شورش‏گر و يارى دهنده‏اند و بزودى چشمه‏هاى حيات در پى فروزش نورها، بر ايشان مى‏جوشد

 

   (الدرة الباهرة من الأصداف الطاهرة با ترجمه (ط - القديمة)، ترجمه‏فارسى، از ص 47 - 49 )

تاريخ ارسال: سه شنبه 25 فروردين 1394 ساعت: 14:37 |تعداد بازديد : 38 نويسنده :

سفارش امام عسگری به مزین بودن به اخلاق کریمه برای شیعیان در مقابل فرق دیگر

امام حسن عسگرى عليه السّلام به شيعيانش فرمود: شما را سفارش مى‏كنم به: رعايت تقواى الهى، پيشه كردن پارسايى در دين خود، كوشش بسيار براى خدا، راستگويى، امانت

پردازى به كسى كه چيزى به شما سپرده خواه نيكوكار باشد و خواه بدكار، انجام سجده‏هاى طولانى و خوش همسايگى كه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله بدين روش آمده؛ [باز هم

سفارش مى‏كنم به اينكه:] در ميان قبيله و عشيره‏هايشان نماز گزاريد، در تشييع جنازه‏هايشان حضور يابيد، از بيمارانشان عيادت نماييد و حقوقشان را بپردازيد؛ زيرا هر يك از شما كه

در دينش پارسا و در گفتارش راستگو باشد و امانت مردم را بپردازد و با آنان خوش اخلاقى نمايد، در اين صورت گويند: اين يك شيعه است! من از شنيدن آن جمله شادمان مى‏شوم.از

خدا پروا نماييد و زينت [و مايه سرافرازى ما] باشيد نه مايه زشتى [و سرافكندگى‏]، همه دوستى را به سوى ما بكشانيد و هر زشتى را از ما دور نماييد؛ زيرا هر خوبى كه در حقّ ما

گفته آيد ما شايستگى آن را داريم و هر بدى كه در باره ما بر زبان آيد ما چنان نيستم. ما را در كتاب خدا حقّى است و با رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله خويشاوندى است و خداوند ما

را پاك شمرده و هيچ كس غير از ما نمى‏تواند ادّعاى چنين مقامى را نمايد مگر اينكه دروغ پرداز باشد. بسيار ياد خدا و ياد مرگ نماييد و بسيار به تلاوت قرآن پردازيد و صلوات بر پيامبر

صلّى اللَّه عليه و آله فرستيد؛ زيرا صلوات بر رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله ده حسنه دارد. آنچه را به شما سفارش كردم در حفظ آن بكوشيد، شما را به خدا مى‏سپارم و به شما درود

میگويم.

(تحف العقول / ترجمه حسن زاده، از ص: 892)

تاريخ ارسال: سه شنبه 25 فروردين 1394 ساعت: 14:36 |تعداد بازديد : 57 نويسنده :

مناقب حضرت عسگرى

مرحوم كلينى از مشايخ خود روايت ميكند كه: احمد بن عبد اللَّه بن خاقان متصدى ماليات و اموال حكومتى در شهرستان قم بودند، اين مرد بسيار متعصب و شديد النصب و نسبت به اهل بيت عليهم السّلام دشمنى داشت، يكى از روزها كه در مجلس وى صحبت علويان پيش آمد، گفت: من در ميان علويان مانند حسن بن على بن محمد بن الرضا كسى را مشاهده نكردم، حسن بن على در عفت و كرم و عقل و فضيلت در ميان خاندانش و هم چنين بنى هاشم مانند ندارد، بنى هاشم او را با اينكه سن وى كم است بر افراد مسن خود فضيلت ميدهند و در مجالس و محافل خود او را بر همگان مقدم ميدارند، و هم چنين است حال او در نزد امراء و فرماندهان و شخصيت‏هاى برجسته و عموم طبقات مختلف مردم.

يكى از روزها من در خدمت پدر خود نشسته بودم ناگهان دربانان گفتند: ابو محمد بن الرضا در منزل است، پدرم فورا با صداى بلندى گفت: راهش دهيد بيايد من از جسارت دربانان تعجب كردم كه چگونه آنان از هيبت و جلال پدرم نترسيدند

و او را با كنيه ذكر كردند، و حال اينكه در نزد پدرم جز خليفه و يا وليعهد و يا كسانى را كه خليفه اجازه داده بود حق نداشتند احدى را با كنيه ياد كنند.

 در اين هنگام مردى گندم‏گون و زيبا اندام و خوش صورت كه جلال و شكوه از هيئتش نمايان بود وارد شد، هنگامى كه چشم پدرم بر وى افتاد از جاى خود حركت كرد و بطرف وى براه افتاد، و من نديده بودم پدرم از كسى اين اندازه احترام بگذارد، هنگامى كه نزد پدرم رسيد وى با او معانقه كرد و از چهره‏اش بوسيد و به صدر مجلس و در مصلاى خود جاى داد و خود در مقابلش نشست و با وى به سخن گفتن پرداخت و اظهار خشوع و خضوع ميكرد.

من از اين جريان سخت در تعجب افتادم، كه ناگهان حاجب رسيد و گفت: اينك موفق مى‏آيد، هنگامى كه موفق نزد پدرم مى‏آمد ابتداء نگهبانان و امراء وارد ميشدند، در اين موقع همگان قيام كردند و بين پدرم تا درب منزل دو صف از مردم بسته شد و اينان در اين جا توقف ميكردند تا موفق وارد شود و پس از مدتى كه از مجلس بيرون ميشد آنها هم ميرفتند.

پدرم در اين هنگام با حسن بن على گرم صحبت بود تا آنگاه كه غلامان مخصوص موفق آمدند و معلوم شد كه اكنون خودش هم وارد خواهد شد، پدرم گفت: فدايت گردم اگر ميل دارى شما هم برخيز، پس از اين به نگهبانش گفت: اين را ببريد پشت صفها تا موفق او را نبيند، حسن بن على و پدرم از جاى خود حركت كردند و او از پدرم خداحافظى كرد و رفت، من از اين جريان سخت در فكر افتادم و از رفتار پدرم با وى متعجب شدم تا آن گاه كه شب رسيد.

هنگامى كه پدرم شب نماز خود را خواند و نشست، من هم مقابلش نشستم و كسى هم در آنجا نبود، پدرم گفت: اى احمد آيا حاجتى دارى؟ گفتم آرى اى پدر، اين مرديكه صبح اين جا آمد و شما از وى احترام و تجليل كردى كه بود؟ پدرم گفت: آن امام رافضيان حسن بن على معروف به ابن الرضا است، پدرم بعد از اين جمله سكوت كرد و چيزى نگفت.

 

بعد از چندى گفت: اگر خلافت از اولاد عباس زائل گردد در ميان بنى هاشم جز اين كسى شايسته مقام خلافت نخواهد بود زيرا وى در علم و فضيلت و زهد و عبادت و مكارم اخلاق از همگان برتر است، تو اگر پدر وى را ديده بودى كه در جلالت قدر و كرامت و منقبت و عقل و حكمت بر همگان برترى داشت و كسى را ياراى برابرى با وى نبود.

   من از اين كلمات پدرم بسيار ناراحت شدم و در انديشه فرو رفتم، پس از اين در باره اين مرد به تحقيق پرداختم و از بنى هاشم و ساير فضلاء و فقهاء از وى پرسيدم، ديدم همه طبقات از وى تجليل و تكريم ميكنند، در اين هنگام مقام و منزلت او در نزدم بيشتر شد زيرا مشاهده كردم دوست و دشمن و عالم و جاهل از وى به عظمت ياد ميكنند.

يكى از حاضرين گفت: پس از جعفر برادر او چه اطلاعى دارى؟ گفت: جعفر كيست تا از وى صحبت شود، جعفر ظاهر الفسق چه ارتباطى با حسن دارد، جعفر مردى فاجر و خمار است كه خود را در بين مردم رسوا ساخته و من مردى حقيرتر از وى نديده‏ام.

جعفر روزى نزد خليفه آمد و اين در هنگامى بود كه حسن بن على وفات كرد، و من از جريان او در اين وقت تعجب كردم و گمان نميكردم كه وى جعفر باشد، جريان از اين قرار است كه: جعفر نزد پدرم آمد و گفت: ابن الرضا مريض شده، پدرم بلافاصله سوار شد و به دار الخلافه رفت و جريان مرض حسن بن على را اطلاع داد، بعد از مختصرى با شتاب بيرون شد در حالى كه پنج نفر از خواص خليفه كه يكى از آنها نحرير بود با وى بودند.

پدرم امر كرد اين پنج نفر در منزل حسن بن على باشند و از حالات وى با خبر باشند و جريان را به مقام بالاتر اطلاع دهند، پدرم چند نفر طبيب هم فرستادند تا در ساعات مختلف از آن حضرت عيادت كنند، پس از دو روز به پدرم اطلاع دادند كه حال حسن بن على رو بضعف نهاده، پدرم طبيبان را امر كرد كه از منزل وى بيرون نشوند و همواره مراقب وى باشند، و امر كرد قاضى القضاة هم با ده نفر از موثقين و افراد مورد اعتمادش بيايند و در منزل حسن بن على مراقب حالات او باشند.

   گروهى از اصحاب ما گويند: حضرت ابو محمد عليه السّلام را به نحرير سپردند، اين مرد خبيث هم بر آن جناب سخت ميگرفت و او را اذيت و آزار ميرسانيد، يكى از روزها زنش گفت: از خداوند بترس ميدانى چه كسى را در منزلت زندانى كرده‏اى؟ زن در اين هنگام شمه‏اى از عبادات و زهد آن حضرت را براى او ذكر كرد.

نحرير گفت: به خداوند سوگند او را بين درندگان خواهم افكند، و از ما فوق خود اذن گرفت و آنها هم او را آزاد گذاشتند، پس از اين نيت شوم خود را بمرحله عمل رسانيد و حضرت عسكرى عليه السّلام را در ميان درندگان خونخوار افكند، و يقين داشتند كه درندگان وحشى او را پاره پاره ميكنند، و ليكن بر خلاف نظريه آنان مشاهده كردند كه حضرت در ميان سباع نماز ميخواند و درندگان هم پيرامون وى را گرفته‏اند، بعد از اين امر كرد امام عليه السّلام را از ميان آنها بيرون كردند.

      جعفر برادر امام حسن عسكرى عليه السّلام تركه او را ضبط كرد و به خليفه توسل جست تا كنيزان ابو محمد عليه السّلام را تصرف كند، و به شيعيان كه انتظار فرزند برادرش را داشتند و به وجود او معتقد بودند صدمات فراوانى رسانيد و آنها را در حبس و زندان‏ها كشانيد و آنان را در رنج و محنت قرار داد، جعفر كوشش زيادى كرد تا خود را جانشين برادرش نمايد و ليكن حرف او را قبول نكردند و او را كذاب گفتند و از وى برائت حاصل نمودند.

زندگانى چهارده معصوم عليهم السلام / ترجمه إعلام الورى، متن، از ص 493 - ص: 500

تاريخ ارسال: سه شنبه 25 فروردين 1394 ساعت: 14:35 |تعداد بازديد : 53 نويسنده :

سخنان امام حسن عسگرى در زمينه‏ های اخلاق و حكمت

1)     جدال مكن كه احترامت از بين مى‏رود و شوخى مكن كه بر تو گستاخ مى‏شوند. 

2)     هر كه به پايين‏نشينى در مجلس رضايت دهد، خدا و فرشتگان پيوسته بر او رحمت فرستند تا برخيزد.

 خنده‏اى كه از روى تعجّب نباشد، از نادانى است.

3)     يكى از بلاهاى كمرشكن همسايه‏اى است كه چون خوبى بيند پنهانش سازد و چون بدى بيند فاشش نمايد.

4)     بدانید که عبادت به بسيار روزه گرفتن و نماز خواندن نيست، همانا عبادت بسيار انديشه‏ورزى در امر خداست .

5)     چه بد بنده‏اى است آن بنده كه دو روى و دو زبان است، در حضور برادرش او را مى‏ستايد و در غيابش [با غيبت كردن‏] گوشت او را مى‏خورد. اگر به او عطايى شود حسد برد و اگر گرفتار گردد او را وانهد.

6)     خشم كليد هر بدى است.

7)     شخص كينه‏اى، كم آسايش‏ترين مردم است.

8)     پارساترين مردم كسى است كه در هنگام شبهه درنگ نمايد، عابدترين مردم كسى است كه واجبات را به جاى آورد، زاهدترين مردم كسى است كه از حرام دست بردارد و سخت‏كوش‏ترين مردم كسى است كه گناهان را وانهد.

9)     به راستى، شما را عمرى كاهنده و روزهاى معدودى است و مرگ ناگهان سر رسد. هر كه خير بكارد نيكى برداشت نمايد و هر كه بدى بكارد پشيمانى درو نمايد.

10) هر كشاورز هر چه بكارد همان نصيبش شود، كند كار به نصيبش دست نيابد و آزمند آنچه را مقدّرش نشده به دست نياورد. هر كه خيرى نصيبش شود خداوند نصيبش ساخته است و هر كه از شرّى محفوظ ماند خداوند او را حفظ كرده است.

 

11) مؤمن براى مؤمن بركت است و بر كافر حجّت.

12) دل بى‏خرد در دهان است و دهان خردمند در دلش.

13) روزى تضمين شده از كار واجبت بازندارد.

14) هر كه بيش از حدّ شرعى در وضو گرفتن آب بريزد چون وضو شكن باشد.

15)  دوست نادان مايه رنج و زحمت است.

16) دو خصلت است كه چيزى برتر از آن دو نباشد: ايمان به خدا و سود رساندن به برادران.

17) گستاخى فرزند بر پدر در خردسالى منجر به ناسپاسى و عاق او در بزرگسالى گردد.

 بهتر از زندگى چيزى است كه اگر از دستش دهى از زندگى بيزار شوى و بدتر از مرگ چيزى است كه اگر بر سرت آيد آرزوى مرگ كنى.

18) تربيت نادان و برگرداندن معتاد از عادتش، يك كار معجزه آميز است.

 (تحف العقول / ترجمه حسن زاده، از ص: 889- ص: 895)

تاريخ ارسال: سه شنبه 25 فروردين 1394 ساعت: 14:35 |تعداد بازديد : 43 نويسنده :

داستان زندگی نرجس خاتون همسر امام حسن عسگری

    نرجس خاتون دختر پادشاه روم و از نسل شمعون الصّفا، يكى از حواريون عيسى (ع) بود، وقتى به سن رشد رسيد، پدرش مى‏خواست او را به عقد پسر عمويش در آورد، مجلس جشن آراسته شد، امّا به محض اينكه خواستند مراسم عقد را اجرا كنند، همه چيز به لرزه در آمد و داماد از تخت به زير افتاد، اين ماجرا سه بار تكرار شد، بزرگان و روحانيون مسيحيى اين امر را شوم دانستند و مجلس را ترك گفتند، آن شب نرجس افسرده و اندوهگين به خواب رفت، در خواب ديد پيامبر اسلام (ص) به نزد عيسى بن مريم (ع) آمده است و مى‏فرمايد: من اين فرزند زاده شما را براى فرزندم خواستگارى مى‏كنم، حضرت عيسى (ع) با خوشحالى اين پيشنهاد را پذيرفت، ابتدا از نرجس خواستند شهادتين را بر زبان جارى كند و چون او چنين كرد، پيامبر (ص) كه همراه فاطمه زهرا (س) در مجلس بودند، در كنار عيسى (ع) و مريم عذرا (س) مراسم عقد نرجس را براى حسن بن على العسكرى (ع) كه جوانى نورانى و خوش سيما بود به جاى آوردند، از آن پس گاهگاهى حسن بن على (ع) در خواب به ديدار وى مى‏آمد، سرانجام در خواب به نرجس ابلاغ شد كه در جنگى كه بين مسلمين و سپاه روم روى مى‏دهد او اسير خواهد شد و او بايد منتظر باشد تا فرستاده امام هادى (ع) براى خريد او مراجعه كند.

اين ماجرا واقع شد و نرجس كه در خواب بدست فاطمه زهرا (س) مسلمان شده و به عقد ازدواج‏ امام‏ عسكرى (ع) در آمده بود، در عالم ظاهر نيز به منزل امام هادى (ع) راه يافت و تحت نظر حكيمه خاتون احكام اسلام را فرا گرفت و به عنوان همسر رسمى امام عسكرى (ع) در ميان خواص شناخته شد.

آرى امر خدا چنين محقّق شده بود كه مهدى موعود از دامان چنين مادرى متولّد

شود و نژاد آن حضرت از سوى مادر به عيسى بن مريم (ع) برسد، همان طور كه از سوى پدر به پيامبر اسلام (ص) مى‏رسيد.

     ولادت امام زمان (عج) بدين صورت مخفيانه انجام پذيرفت و به جهت شرايط خاصّ آن دوران در پرده كتمان پوشيده ماند و امام عسكرى (ع) تولّد او را جز با اصحاب خاصّ خود با ديگران در ميان ننهاد، اندكى قبل از شهادت امام عسكرى (ع) چهل تن از ياران و خواص خويش را در منزل خويش گرد آورد و فرمود: هيچ كس بيرون نرود، ناگهان پرده‏اى را كنار زد و چهره تابناك كودك 5 ساله خود را كه شبيه‏ترين مردم به آن حضرت بود برايشان آشكار نمود و فرمود: (اين پسر فرزند من و پس از من پيشواى شماست، بدانيد تا پس از من به تفرقه دچار نشويد و در دين خويش به هلاكت نيافتيد، بدانيد كه از اين پس او را نخواهيد ديد تا وقتى كه عمرش كامل گردد، از اين پس هر چه عثمان بن سعيد مى‏گويد: اطاعت كنيد او نايب امام شماست و كار شما بدست اوست .

( قصص الأنبياء ( قصص قرآن - ترجمه قصص الأنبياء جزائرى)، ص:    856-857    )

تاريخ ارسال: سه شنبه 25 فروردين 1394 ساعت: 14:34 |تعداد بازديد : 125 نويسنده :
سلام به همه شما بازدید کنندگان عزیز، امیدوارم این وبلاگ برای شما سودمند واقع شده باشه و شما کمال استفاده را از این وبلاگ برده باشید. با تشکر ، جانلو.
سفینه نجات
يا مهدي
ادرکني
بسم الله الرحمن الرحيم
اللّهُمَّ صَلِّ علي مُحَمَّدْ وَ آلِ مُحَمَّدْ
وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَحْشُرْنا مَعَهُمْ
وَالْعَنْ أعْدائَهُمْ اَجْمَعينْ
امام حسن عسگری
التماس دعا
خدايا،توفيق فرمانبرى،و دورى از نافرمانى،و درستى نهاد و شناخت واجبات را روزى ما بدار
ما را به هدايت و پايدارى گرامى دار
و زبانمان را به راستگويى و حكمت استوار ساز
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِيِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن
صَلَواتُکَ علَيهِ و عَلي آبائِهِ
فِي هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِي کُلِّ سَاعَهٍ
وَلِيّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِيلًا وَ عَيْناً
حَتَّي تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِيهَا طَوِيلا"
برحمتک يا ارحم الراحمين
بِسْمِ اللهِ الرَّحْم?نِ الرَّحيمِ
أنْتَ اللهُ الَّذي ل?ا إل?هَ إلّا أنْتَ، مُبْـدِئُ الْخَلْقِ وَمُعيدُهُمْ وَأنْتَ اللهُ الَّذي ل?ا إل?هَ إلّا أنْتَ، مُدَبِّـرُ الْاُمُورِ
وَ ب?اعِثُ مَنْ فِي الْقُبُورِ، وَ أنْتَ اللهُ الَّذي ل?ا إل?هَ إلّا أنْتَ الْق?ابِضُ الْب?اسِطُ
وَ أنْتَ الله الَّذي ل?ا إل?هَ إلّا أنْتَ، و?ارِثُ الْأرْضِ وَمَنْ عَلَيْه?ا.
أسْئَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذي إذ?ا دُعيتَ بِهِ أجَبْتَ، وَإذ?ا سُئِلْتَ بِهِ أعْطَيْتَ
وَ أسْئَلُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ أهْلِ بَيْتِهِ، وَ بِحَقِّهِمُ الَّذي أوْجَبْتَهُ عَلي? نَفْسِكَ
أنْ تُصَلِّيَ عَلي? مُحَمَّدٍ وَ ?الِ مُحَمَّدٍ، وَ أنْ‌ تَقْضِيَ لي ح?اجَتي، السّاعَةَ السّاعَةَ،
ي?ا سَيِّد?اهُ، ي?ا مَوْل?اهُ، ي?ا غِي?اث?اهُ، أسْئَلُكَ بِكُلِّ اسْمٍ سَمَّيْتَهُ بِهِ نَفْسَكَ، وَاسْتَأْثَرْتَ
بِهِ في عِلْمِ الْغَيْبِ عِنْدَكَ أنْ تُصَلِّيَ عَلي? مُحَمَّدٍ وَ ?الِ مُحَمَّدٍ، وَ أنْ تُعَجِّلَ خَل?اصَن?ا
مِنْ ه?ذِهِ الشِّدَّةِ، ي?ا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَالْأبْص?ار، ي?ا سَميعَ الدُّع?آءِ،‌إنَّكَ عَلي? كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ،
بِرَحْمَتِكَ ي?ا أرْحَمَ الرّاحِمين
يک روز مي افتد ؛
آن اتفاق خوب را مي گويم ...
من به افتادني که برخاستن اوست ايمان دارم ؛
هر لحظه ، هر روز ، هر جمعه ...
اللهم عجل لوليک الفرج
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
لا اِلهَ اِلا اللَّهُ
عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ
وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ
يا مهدي ادرکني
السلام علي جميع المعصومين عليهما السلام
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ لا اِلهَ اِلا اللَّهُ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظيمِ ما شآءَ اللَّهُ كانَ وَ مالَمْ يَشَاْ لَمْ يَكُنْ اَشْهَدُ اَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّشَيْئٍ قَديرٌ وَ اَنَّ اللَّهَ قَدْ اَحاطَ بِكُلِّ شَيْئٍ عِلْماً اَللّهُمَّ اِنّى اَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ نَفْسى وَ مِنْ شَرِّ كُلِّ دآبّةٍ اَنْتَ اخِذٌ بِناصِيَتِها اِنَّ رَبّى عَلى صِراطٍ مُسْتَقيمٍ