رویت خداوند
يعقوب بن اسحاق گويد: نوشتم به امام حسن عسگرى (ع) كه چگونه بنده خدا را مىپرستد با اينكه او را نمىبيند؟ در جواب نگاشت: اى ابو يوسف، والاتر است سيد و مولا و منعم بر من و پدرانم از اينكه ديده شود، گويد: و از آن حضرت پرسيدم كه آيا رسول خدا (ص) پروردگارش را ديده؟ نگاشت: براستى خداى تبارك و تعالى نمود به دل رسول خودش از نور عظمتش آنچه را دوست داشت.
احمد بن اسحاق گويد: به امام هادى (ع) نامه نوشتم و از رؤيت خدا پرسيدم و اختلافى كه مردم در باره آن دارند، در جواب نوشت: تا ميان ناظر و منظور هوا نباشد ديد در منظور نفوذ نكند و اگر هوا از ناظر و منظور قطع شود رؤيت درست نباشد و تشبيه از اينجا است، زيرا ناظر وقتى برابر منظور قرار گرفت به اعتبار
رابطه جريان رؤيتى كه در ميان آنها لازم است بايد همانند باشند و اين همان تشبيه خدا است به خلق، زيرا اسباب و شرائط بايد به مسببات خود متصل باشند تا نتيجه مطلوبه بدست آيد.
عبد الله بن سنان از پدرش روايت كرده كه گفت: در خدمت امام باقر (ع) بودم كه مردى از خوارج شرفياب محضرش شد و به او گفت: اى ابو جعفر، چه چيز را مىپرستى؟ فرمود:
خداى تعالى را، گفت: او را ديدى؟ فرمود: بلكه چشمها به ديدار او را نبينند ولى دلها به ايمان درستش در يابند به سنجش شناخته نشود، به حواس درك نگردد، به مردم نماند، به آيات و نشانه وصف شود و به نشانهها شناخته گردد، به خلاف و ستم حكم نكند، آن است خدا، نيست شايسته پرستشى جز او. راوى گويد:
آن مرد بيرون میرفت و میگفت: خدا داناتر است كه رسالت خود را كجا مقرر كند.
أصول الكافي / ترجمه كمرهاى، ج1، ص: 285